حجت الاسلام سعیدحریری اصل

طلبه حوزه علمیه نجف اشرف

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

طلبه حوزه علمیه نجف اشرف

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

شیخ سعیدحریری اصل نوه دختری مرحوم آیت الله میرزاعلی عیوضی گنجی (ازشاگردان آخرین مرجع اعلم جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی سیدحسین بروجردی (رضوان الله علیه)) متولد اسفند ماه 1360شمسی است تحصیلات حوزوی را ابتد اودرنیمه دهه هفتاد قرن1300به مدرسه علمیه حاج صفرعلی تبریزنزد زنده یادان شیخ علیرضا خوش زبان مرندی ومیرزاعمران علیزاده آغازکرد وبعدازچند ماه عازم قم المقدسه شد وازدرس عالم فقیدسیدعادل علوی(ره)و...بهره بردتانهایتا به سال1379 با کسب اجازه مرحوم آیت الله سیدمهدی مرعشی نجفی از شادروان حضرت آیت الله سید جواد مرعشی نجفی(فرزند سید شهاب الدین مرجع تقلید بزرگ معاصر) و...بدست ایشان معمم گردید.نامبرده ساکن شهرتبریز کشورایران طلبه با مدارک مستند وابسته به حوزه علمیه نجف الاشرف درعراق بوده هیچ ارتباط وهمکاری بامرکزمدیریت حوزه های علمیه ایران ندارد وبلامانع بودن تلبس وی ازطرف دادگاه ویژه روحانیت به مرکزمدیریت ودیگرنهادهای دولتی به شرط عدم همکاری (شغل دولتی) وبا صرف التزام به قوانین رایج نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان شهروند غیرسیاسی ابلاغ گردیده است

آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرحوم استاد محمد حسین شهریار» ثبت شده است

بقایای تنور قدیمی در روستای قیش قورشاق

غروب سرد آخرین چهارشنبه سال66ش بود.شایعه گسترش جنگ ایران و

عراق حتی تا شهر ما تبریز خانواده ام را بر روستای دور افتاده حوالی قره چمن

ازتوابع بستان آباد کشانید بر اعتبار ساکن بودن چند تن ازبستگان در

آن.بچه های محلی در گوشه و کنارآتش های بزرگ و کوچکی راه انداخته و

ساقه های خشکیده نخود را به داخلش انداخته بودندو حالا که شعله ها

فروکش می کرد میان خاکسترش دنبال سهل وصول ترین آجیل شب 

عید می گشتند برخی هم ازآن بالای (دوش)کوه پایه مشرف به ده روی تیوپ 

کهنه و باد کرده مینی بوس وکمپرسی بر یخ هاسرخورده و با شتاب چون پرنده

 بی پرپنگوئن روی سرما ها رد گشته و در باغچه های پایین دست متراکم

از برف پارو شده سقف و کوچه ها فرود می آمدند

در آن گاه غربت که دست باد صبا پوستم را به سرخی می زد و صدای رودخانه

جاری از مقابل کوه حیدربابا ملودی زیبایش را امتداد می داد آشوب لحظاتی

بعد که کل منطقه را درظلمات بی برقی فرو می برد جانم را گرفته بود و اشک

این کودک 6ساله را به پا .پس بی اختیار راه افتاده بودم البته نمی دانم که

به کجا تا اینکه پیره زنی نشسته بر درب خانه اش و به خیال رفته متوجه من

شد و با بهانه نان داغی که تازه از تنوردرآورده و به خامه یگانه گوسفندش

آغشته بود مرا دوباره به معوای خود برگرداند تا لقمه جانوران درحاشیه نشوم.

حالا سی و پنج سالی از  ماجرا گذشته و هرچند نه آن بانو مانده و نه این بنده

طفل سابق است اما جدای ویرانه های کاشانه و بازمانده تنورش هنوزگرمای

محبت اهورایی وی را که در وجودم باقی است حس می کنم.

کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

(عکس فوق متن روستای قیش قورشاق.اردیبهشت1402ش.گرفته شده

توسط سعیدحریری اصل)

۲۰ دی ۰۳ ، ۱۱:۳۴
سعید حریری اصل