خیاط در کوزه!؟
يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۸ ب.ظ
سروده طلبه سعیدحریری اصل
آبان 1401ش
ببین خیاط در کوزه چه سان است
شنیدم وضع او جدا غمان است
دو روزی می گذشت از دوره دوخت
که خشتک پاره در حکم بیان است
زدن از سهم بزازش توان است
بریدن بر نخ و سوزن جبان است
چنان می دوزد او البسه انگار
که مفتی بر دکان خود فلان است
برش ترمه برید اینک زمان است
به موت اش در نگاه عارفان است
هم ای طرار بی اصل از پی اش سست
کجا چیزی به جز حلوا میان است
بگیرم داد و افغان ات چنان است
زدن بر راس و نالیدن لبان است
چو کردی بیش از اینها نابکاری
کنون تومار تو بستن عیان است