پرنده باز زندان الکاتراز
بله و شکرش اراده کردم در میانه آخوندهای موافق یکدست جناح راستی
و ایضا شیخان مخالف از بیخ سنی وحدت مسلمین را پاس داشته این همگی
را میان زمین و آسمان سنگ و قلاب کنم که جدای از خیر قطعا نداشته شان
فقط شر حتمی ایشان نثار من و تو نشود تا باهم بمانیم تنها و البته نه زیر پتو
که شایعه هم پاله بی مزد و هم پیاله های پیمانی امثال بهائیت است بلکه و
بقول آن نازنین مرد فرهاد مهراد اندر نیم روز روشن تا فقط و بیشتر
ببینم ات که با هر آینه خم شدنم چگونه قد می کشی جان بابا...
بگذار این همه متلک ها و از آن نیز بیشتر را نثارم کنند چه باورکن نه دیگر
گوش می شنود و نه چشم هایم می بیند که لابد و بی شک سمعک لازم و
عینک مایل منم البته اگر تو زحمت خریدنش را کشیده باشی ولو با
آن پول تو جیبی های کم که خود بی هواس ام گاه و بیگاه تقدیم کرده ام
ببین و بدان که باز بقول عمو فرهاد با این دست های خالی هنوز منت
خدا را که یکی مرد مقابلت ایستاده هم او که به نادیده قاضی و هم
بر ناکرده راضی نیست و هیچ رقمه از موافق تا مخالف با تناب پوسیده
اهل سیاست به چاه ویل گذر زمان و مفت باختن تنها سرمایه اش یعنی
طول همین زندگی رضا نمی دهد هر چند در عرض آن راضی هست تا
همگی را خرج کند بخاطر اینکه شبی واحد و فرد تب نکنی جانا
باشی خوش و من که سایه بان بودنم از خرما پزان تا تموزش فقط بهرت
ای همه جان که امتدا د این سیروریت بی رحم زمان و سوانح ایام قرار
است عین دو ماراتون تنها یک پیام ام را به مددت جهت دیگر هم
قطاران بشری مان انتقال دهد و بس:
خالی بودن عیب نیست خالی بند شدن ننگ دارد و یا حتی نه ببوی
شیرازی که وسط چنین معرکه ای به توپ فوتبال می ماند و باری به
هر جهت از همه سو پا می خورد تا که وقت فس(رفتن باد)اش رسد
با نام شهریار آهی یا نایاک و هر جنده از جلو و عقب داده دیگری
راستی مشدی اگر چه پرایدی و هشتادی باز سخت مطمئن هستم
این پیکان زرد قناری خسته و وامانده از عهد60 را که به بوکسر
شدن برتو رضایت داده است روی چاله آسفالت و گرد راه خاکی
لاجرم دخمه تعویض روغنی چنان خرکش نخواهی کرد که به نام
عذاب وجدانش دربا تو نماندن و به اهل بخیه پیوستن متمایل گردد.
باش که از بودنت بقا می گیرم...جان منی و ز جعدت جلا می گیرم
(جعد روشنی و شفافیت موی سر مشکی جوان)
از طرف پدرروحانی ات یا همان بقولی پرنده باز زندان آلکاتراز
https://www.namasha.com/v/M7lRleW3