گریه قشنگه
آدم گرفتار شداد شاید خودش هم نداد و از سر بغض و
دل تنگی به گریه در رسد اما همان هق هق های آغشته
به آب شور چشم و ایضا ملس دماغ ابتدائی ترین داروی
در دسترس و رایگان هم بی تعارف کارگشا است.
قطره های اشک که روی روزنه دید جا خوش کرد نا خودآگاه
برف پاکن مرورخاطراتی که سبب به اینجا رسیدن شده
روشن می شود کولر و بادخنک بی خیالی خاموش...
راه باقی تو را می خواند ولی باید که این چرخ و امانده
بچرخد و دقیقا در همین وادی تیه حاضر می رسی به درک
تنهایی و از قطره های اشک ات آغشته به ترس شوق
وهم و تجربه بلمی می سازی رو به ساحل آرامش حقیقی
اینکه درک کنی از هستی هستی و نیستی نیست
مگر به پرده خیال و یا حتی اگر باشد کنون محکم ترین
سیلی که به گوش آن ستمگر قصد جان و امان تو کرده
می توان نواخت همین نادیده گرفتن اش هست و این
سان عارف می گردی البته به حد و سیاق شیخ اشراق
و مابقی هم دیگر تا خدا راهی نیست چون خویش
را از بار سفر ترخیص کرده ای و بدین لاجرم زود رسیدن
مائده زمینی شفا حتی برانگیختن مردگان در خاک و
نیست شده پیش کش ناقابل دم مسیحایی است
که اگر برمصدر محال نباشد چه غم که وصل رب-
الارباب هست و او جانشین همه نداشته ها است
اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَى